حدیث فرشته من

مامان کجایی نیستی

نمی دونم من مامانم رو خیلی اذیت کردم یا اون منو یا هر دو مون هم رو ،خودم هم قاطی کردم .اما نمیدونم چرا وبم رو آپ نمیکنه .مامان مامان کجایییییییییییییییییییی؟نکنه با من قهر کردی؟ تا جایی که یادم میاد فقط اینجا روژش رو خراب کردم اینجا هم آروم و بی سر و  صدا خوابیده بودم آخه از من به این خانمی بر میاد مامانم رو ناراحت کرده باشم نه شما بگید؟ ...
26 مهر 1391

دخترم 16 ماهه شدی

هنوز تو در ذهن من همان حدیث کوچکی اما نه وقتی تو را میبینم تو خیلی فرق کردی.دیگه کاملا مفهوم حرف های من را میفهمی..گاهی الکی گریه میکنی یا با خودت می خندی. تو وان حمام مرتب سرت را زیر آب میبری نفست میگیرد اما تو باز هم تکرار میکنی. در این ماه دیگر مستقل می ایستی و اما من را هنوز منتظر قدم های کوچکت گذاشتی اجسام کوچک را چند تا چند تا در دستت میگیری و هزاران کار دیگر  تو دیگر بزرگ شده ای و ١٦ ماهت شده است خدا با دادن تو نعمت را بر من تمام کرد و صبر را بر من چشانید.. راستی امسال تو دومین ماه رمضانی بود که با ما سر سفره های افطار حاضر بودی و مهمان کوچک خدا بودی.قبول باشه دختر من از تو نیز زیرا خداوند گفته که خواب و نفس کشیدن در ا...
1 شهريور 1391

دیدار دوم ما با نی نی ها

دومین دیدار ما با دوستان حدیث روز جمعه ٦ مرداد در پارک اباذر بود . که حدیثمون، خیلی از دوستایی که از وقتی تو دل مامانی بوده تا الان با هاشون دوست بوده و ندیده بودشون، رو دید چند تا عکس از این روز برای دختر گلم میذارم تلما خانم موقشنگ فرفری با کیمیا توپلی حدیث و کیمیا در حال تفکر سه چرخه کیمیا که فکر کنم چیزی ازش باقی نمونده باشه منم به نامزدم یک زنگ بزنم ببینم یهمیی کجا رفت الینا کوچولوی آروم سلام خوبی؟  مرسی خوبم...ای وای طاها کجایی نی نی ها به صف یعنی یک روز میشه منم اینقدر بزرگ بشم و با دوستم بیام پارک بعد بگم نی نی ای کجایی که یادت بخیر تلما خانم عل...
28 مرداد 1391

قرار سوم نی نی سایتی حدیث

این دفعه از سری قرار هامون با نی نی هایی که دوستای هم سنت هستند، تو خونه آقا  فراز یک قرار داشتیم که خیلی به من و شما خوش گذشت. همین جا از میزبانی آقا فراز تشکر میکنیم.         ...
28 مرداد 1391

فان مع العسر یسرا ان مع العسر یسرا

خدا به همه ما تو قرآنش وعده داده دختر نازم که بعد از هر سختی آسونی هست و 2بار هم تاکید کرده تو توی پارک سر سره سواری میکردی و شاد و خوشحال سرسره رو برعکس میرفتی بالا نازنین به امید اینکه میخوای بعد برگردی و با شادی بیایی پایین .این همین آیه هست دخترم، که میگه در سختی ها تلاش کنید و نا آمید نشین که بعدش شیرینی هست               کاش یاد من هم بماند ...
23 مرداد 1391

دیدار دریا

دوباره ما راهی مشهد شدیم برای دیدن اقوام و زیارت. این بار از سمت جاده شمال برگشتیم و تو تنی به آب زدی. این دومین شمال تو بود. چند عکس از مسافرتت برای دختر گلم اینجا به یادگار می ذارم. اللهم صل علی علی بن موسی الرضا روی حیاط خونه باباجون در حال صرف عصرانه و دیدن گنجشک ها روی درخت حدیث و پسر خاله تو راه برگشت اول به یک جایی شبیه بهشت که نه خود بهشت رسیدیم اینم یک پنجره رو به دریا  اینجا توی آلاچیق که بودیم به سمت دریا که صدای موج ها میومد اشاره می کردی بعد کنار دریا با تعجبی که داشتی صبحانه رو نوش جان فر مودی اول که گذاشتیمت رو شن ها و آب دریا به پاهای کوچیکت خورد شک زده شدی...
3 مرداد 1391

این روز های تو

این روزها خیلی تند دارن میگذرن. بر عکس که همیشه برایم روزها کند میگذشت. احساس میکنم تند تند داری بزرگ میشوی. می دانم دلم برای لحظات کوچولوییهات تنگ می شود اما چه میشه کرد. اکنون که بازیت قایم شدن زیر چادر من هست وقتی نماز می خوانم. آب که میبینی تمام دنیای کودکانت غرق شادی میشود. بیرون که میرویم دنبال میو میگردی. برمی گردیم گریه ات براه هست. دلم برای این روز ها تنگ می شود..... ...
13 تير 1391