دیدار دریا
دوباره ما راهی مشهد شدیم برای دیدن اقوام و زیارت. این بار از سمت جاده شمال برگشتیم و تو تنی به آب زدی. این دومین شمال تو بود. چند عکس از مسافرتت برای دختر گلم اینجا به یادگار می ذارم.
اللهم صل علی علی بن موسی الرضا
روی حیاط خونه باباجون در حال صرف عصرانه و دیدن گنجشک ها روی درخت
حدیث و پسر خاله
تو راه برگشت اول به یک جایی شبیه بهشت که نه خود بهشت رسیدیم
اینم یک پنجره رو به دریا
اینجا توی آلاچیق که بودیم به سمت دریا که صدای موج ها میومد اشاره می کردی
بعد کنار دریا با تعجبی که داشتی صبحانه رو نوش جان فر مودی
اول که گذاشتیمت رو شن ها و آب دریا به پاهای کوچیکت خورد شک زده شدی و مرتب تا موج می اومد میگفتی اوه ه ه اوه ه ه
بعد فرار رو به قرار ترجیح دادی و به روش خودت فرار کردی
آخ راحت شدم چه اصراری دارین من تو این وان به این بزرگی برم حمام
بعد یک آب تنی یک خواب میچسبه
اینم کنار رودخونه جاده هراز
خدا رو شکر که ما به دیدن طبیعتش موفق شدیم و صحیح و سالم به خونمون برگشتیم