برای تو!
شیشه که میشکند
یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟!
مادری می گوید:((شاید این دفع بلاست...))
یک نفر زمزمه کرد: ((باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان امد ، شیشه پنجره را زود شکست.))
کاش امشب که دلم مثل ان شیشه مغرور شکست ،
عابری خنده کنان می امد ،
تکه ای از ان را بر می داشت ،
مرهمی بر دل تنگم می شد.
اما امشب دیدم ، هیچ کسی هیچ نگفت...
قصه ام را نشنید... از خودم می پرسم ،
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کم تر بود...؟!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی